امین حیایی متولد ۱۹ خرداد ۱۳۴۹ در قیطریه تهران است او فرزند بزرگ خانواده استبرادر کوچکتر او امید نام دارد که در کار های مربوط به موسیقی فعالیت میکندنام همسراو نیلوفر خوش خلق است و انها دارای یک پسر به نام دارا حیایی میباشند امین مادرشرا تک ستاره ی زندگیش میداند وبه او علاقه ی شدیدی دارد مادرش معلم است وپدرش شغلازاد دارد رنگ مورد علاقه ی او سبز است به بازی بازیگرانی نظیر ال پاچینو و عزت...انتظامی علاقه دارد والیبال و موج سواری ورزش های مورد علاقه ی او هستندیک خواهرزاده به نام امیر علی دارد که او را بسیار دوست می دارد دایی امین نیز از نقاشانایران محسوب میشود به قول رضا رشید پور (در برنامه ی عبور شیشه ای از همان بچگی نیزپولساز بوده است به این ترتیب که بچه های همسایگان را در پارکینگ منزل جمع می کردوبا چوب وحلب وپارچه نمایش به راه می انداخت وپانتومیم اجرا می کرد در ضمن بلیط هایاین نمایش به گفته ی خودش دانه ای یک قران بوده است.
امین حیایی از میان بازیگران زن سینما ی ایران با هدیه تهرانی و مهناز افشارراحت است محمد رضا گلزار نیز یکی از دوستان صمیمی او در عرصه ی سینما است. اولینتجربه یسینمایی او دو همسفر به کارگردانی اصغر هاشمی است که ثریا قاسمی او را کشفوبع این کارگردان معرفی نمود در ضمن امین حیایی زندگی هنری خود را مدیون اوست ازسال ۱۳۷۰ وارد عرصه ی هنر شده است شروع کار طنز او با فیلم عروس خوش قدم است ۸ یا ۹سال است که هم گیتار می نوازد وهم میخواند نوازندگی را بیشتر از خوانندگی دوستداردو در فیلم بوی بهشت بالاجبار نقش یک خواننده را بازی کرد تا به حال با پرویزپرستویی همبازی نشده است اما در سال ۱۳۷۳ در فیلم اپارتمان همبازی شد برای بازی درفیلم زن زیادی به کارگردانی تهمینه میلانی برنده ی سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مردشدنقش مکمل عروس خوش قدم برای او کاندیداتوری جشن خانه ی سینما را برایش به ارمغاناورد وهم چنین نقش اصلی دختر ایرونی که با بازی روانش جایزه ی حافظ جشن دنیای تصویررا از ان خود کرد از نظر او زیاد بازی کردن اشکالی ندارد زیرا دوران اوج وسرحالی یکبازیگر چندان طولانی نیست پس بهتر است از این سال های طلایی نهایت استفاده رابکنی!می گوید سعی میکنم در هر فیلمی بهترین بازی ام را ارائه دهم تا فیلم در گیشهبا فروش خوبی روبرو شود وخیلی به این موضوع که امین حیایی بازیگر بفروشی است اعتقادندارم (که البته این هم از فروتنی وتواضع ایشان است )می گوید از پیری نمی ترسم پیریهم جزئی از زندگی است و فکر میکنم دوران شیرینی باشد وکسانی که میخواهند پیری من راببینند به فیلم شام عروسی مراحعه کنند امین می گوید کلاه پهلوی سریالی ماندگارخواهد شد زیرا تیم بازیگری ان حرفه ای وکارگردان توانمندی داردامین بیشتر اوقات وقترفتن به سینما را ندارد ومنتظر می ماند تا سی دی انها به بازار بیاید البته سی دیمجاز فیلم ها و بعد ان را از تلویزیون منزل تماشا میکند ابتدا قرار بود امین حیایینقش ناصر ملک را در فیلم قرمز بازی کند وحتی فیلم قرمز تا دو هفته با بازی اوفیلمبرداری شداما سرانجام امین حیایی به دلیل بیماری از این فیلم کنار کشید و حدودده سال بعد با فریدون جیرانی کارگردان فیلم قرمز در سه فیلم جداگانه ی ستاره ها کارکرد تابه امروز دو کاست با صدای خودش روانه ی بازار کرده است فروش میلیاردی اخراجیها او را به یکی از پولساز ترین بازیگران مرد سینمای ایران تبدیل کرد می گوید اگرسی دی غیر مجاز اخراجی ها وارد بازار نمی شد این فیلم به راحتی در تهران سه میلیاردتومان می فروختمحمد رضا شریفی نیا از حضور او در بیشترفیلم های سینمایی استفادهمیکندو جدیدترین همکاری مشترک انها در فیلم دایره ی زنگی به کارگردانی پریسا بختاور است و...خیلی ها می گفتند او به درد بازیگری نمی خورداما در حال حاضر حیایی یکی از گرانترین بازیگران سینمای ایران است کهبه خاطر پرکاری اش عملا به پر در امد ترین بازیگر سینمای ایران تبدیل شده است.
او توسط بنیاد و تک آهنگهای خیریهٔ خود، و پشتیبانی ۳۹ جنبش خیرخواهانه، میلیونها دلار برای اهداف خیریه وقف یا جمع آوری کردهاست. با این وجود ابعاد دیگر زندگی شخصی او، همچون ظاهر در حال تغییر و رفتارش, سبب ایجاد جنجالهای غرض ورزانهای شد که به چهرهٔ مردمی او صدمه زد. او در سال ۱۹۹۳ متهم به سوء استفادهٔ جنسی از کودکان شد. اما پلیس تحقیقات جنایی را به دلیل عدم وجود شواهد کافی متوقف نمود و جکسن هرگز دستگیر نشد. پس از آن او دوبار ازدواج کرد، پدر سه فرزند شد و تمام اینها جنجال بیشتری ایجاد نمود. از اوایل دهه نود نگرانیهایی دربارهٔ وضعیت سلامتی او وجود دارد و از اواخر دهه نود اخبار ضد و نقیضی دربارهٔ وضعیت مالی این خواننده گزارش میشود. در سال ۲۰۰۵ جکسن بدلیل اتهامات بیشتری مربوط به سوء استفادهٔ جنسی و چند اتهام دیگر محاکمه و تبرئه شد.
اوایل زندگی
جکسن از اوایل دوران خردسالی مورد سوء استفادهٔ جسمی و روحی پدرش قرار داشت. او کار بی وقفه, شلاق و کلمات رکیک را تحمل میکرد. این سوء استفاده ها, زندگی او را در بزرگسالی تحت شعاع قرار داد. یک شب وقتی جکسن خواب بود, پدرش از بیرون خود را به پنجرهٔ اتاق خواب او رساند و در حالی که ماسک ترسناکی بر چهره داشت با جیغ و فریاد وارد اتاق شد. پدرش گفت که میخواسته به فرزندانش یاد بدهد که هنگام خواب پنجرهٔ اتاق خواب را باز نگذارند. اما تا سالها بعد از آن, کابوسهای دزدیده شدن از اتاق خواب جکسن را رها نکرد.
جکسن خیلی زود استعدادش را در موسیقی بروز داد، او در سن پنج سالگی در حضور همکلاسیها و حضار دیگر به مناسبت کریسمس اجرا میکرد
در ۲۵ مارس ۱۹۸۳، او برای اولین بار در یک اجرای زنده تلویزیونی امضای هنریش ـــ مون واک ـــ را به نمایش گذاشت. مون واکی ( امضای هنری اش ) که او به شهرت رساند، استعارهای از سبک رقص اوست.
در ۲۷ ژانویه ۱۹۸۴ جکسن دچار یک بد اقبالی شد. ضمن ساخت یک فیلم تبلیغاتی برای پپسی کولا در سالن نمایش بزرگ شراین در لوس آنجلس، موهای او بر اثر خطا در عملیات آتش بازی آتش گرفت و پوست سرش دچار سوختگی درجه سه شد. این حادثه در برابر چشمان سالن لبریز از جمعیت که برای بازسازی یک کنسرت آنجا گرد آمده بودند اتفاق افتاد. شرکت پپسی خسارت این حادثه را خارج از دادگاه پرداخت و جکسن یک و نیم میلیون دلاری را که به او پرداخت شده بود به «مرکز سوختگی مایکل جکسن» اهدا کرد. اندکی پس از آن، سومین جراحی پلاستیک روی بینی جکسن انجام شد و او خود آگاهانه تر دربارهٔ ظاهرش رفتار کرد.
زندگی او در سن 28 تا 32 سالگی (۱۹۸۶ــ۱۹۹۰) شایعات و جنجالهای رسانهای، جلوهٔ ظاهری بد، زندگی نامه به قلم خودش و فیلمها
در ۱۹۸۶، رسانههای شایعه پرداز ، داستانی منتشر کردند که ادعا میکرد جکسن برای حفظ جوانی در زیر چتر اکسیژن پر فشار میخوابد: تصویری از او، درحالی که زیر یک جعبهٔ شیشهای دراز کشیده بود همراه با خبر منتشر شد. با وجود اینکه این ادعا نادرست بود، جکسن خود به این داستان جعلی پر و بال داد. او در حال تبلیغات برای فیلم جدیدش «کاپیتان EO» بود و میخواست تصویری علمی تخیلی از خود ارائه دهد. او برای پیدا کردن ظاهری عضلانی، یک فرو رفتگی روی چانه اش قرار داد. سپس در فیلم سه بعدی «کاپیتان EO» به ایفای نقش پرداخت. این فیلم گران ترین فیلم کوتاه در آن زمان بود، و بعدا جزئی از پارکهای تفریحی دیزنی شد.
جکسن یک شامپانزهٔ دست آموز بنام بابلز خرید و با او دوست شد. این رفتار جنبهای غیر متعارف از شخصیت او را نشان میداد. بعدها جکسن ادعا کرد که بابلز از دستشویی او استفاده میکرد و اتاق خوابش را تمیز مینمود. بعدا گزارش شد که جکسن استخوانهای مرد فیل نما را خریداری کردهاست. این خبر کذب بود, اما داستانی بود که باز خود جکسن در اختیار رسانههای شایعه پرداز قرار داده بود. این داستانها الهام بخش ساخت لقب توهین آمیز «جکوی خل و چل» (Wacko Jacko) شد. این لقب در سال بعد به گوش جکسن رسید و در نهایت برای او بسیار بسیار ناخوشایند بود. او با فهمیدن اشتباهش از درز دادن داستانهای ساختگی به رسانهها دست برداشت. اما به خاطر سودی که به جیب رسانهها سرازیر میشد، آنها خودشان شروع به انتشار داستانهای ساختگی کردند. پوست جکسن در تمام دوران کودکی و نوجوانی اش به رنگ قهوهای متوسطی بود, اما از اوایل دههٔ هشتاد، رنگ پوست او روشن تر شد. این تغییر بطور وسیعی تحت پوشش رسانهها قرار گرفت, از جمله شایعههایی که ادعا میکردند جکسن پوست خود را سفید میکند. در اواسط دههٔ هشتاد، تشخیص داده شد که جکسن مبتلا به ویتیلایگو ( همان بیماری لک و پیس است که در آن سلولهای بعضی از قسمتهای پوست رنگیزه ی خود را از دست می دهند و درمانی هم ندارد و معمولا برای درست کردن ظاهر به روش های مختلف رنگ بقیه پوست را هم از بین می برند ) و لوپوس ( نوعی بیماری پوستی که در آن معمولا قسمت هایی از پوست صورت مانند صورت گرگ تغییر رنگ می دهد و عوارض دیگری چون التهاب مفاصل را هم به دنبال دارد ) خفیف است، اما هر دوی این بیماریها او را حساس به نور خورشید میکنند. شیوهٔ درمانی که جکسن برای این بیماریها استفاده میکند باعث روشن تر شدن پوست او میشود، و با گریم پن کیکی که برای پوشاندن لکهها و یکدست کردن رنگ پوستش اجرا میشود، پوست او میتواند خیلی روشن به نظر برسد. شکل چهرهاش هم تغییر کرده است؛ چند جراح نظر دادهاند که او چند عمل جراحی بینی، جراحی پیشانی، نازک کردن لب و یک جراحی گونه را پشت سر گذاشتهاست. تغییرات چهرهٔ او تا قسمتی بخاطر کاهش وزن شدید بود. در اوایل دههٔ هشتاد بدن جکسن بخاطر تغییر در رژیم غذایی و تمایلش برای داشتن «بدن یک رقصنده» قلمی تر شد. شاهدان اظهار کردهاند که جکسن اغلب سرگیجه داشت و به نظرشان او در مورد چگونه به نظر رسیدن بدنش وسواس پیدا کرده بود؛ برخی افراد حرفهای در زمینهٔ علم پزشکی بطور علنی بیان کردهاند که طبق عقیدهٔ آنها خواننده سندروم دیسمورفی بدنی دارد، شرایط ذهنی که در آن بیمار نمیداند دیگران دربارهٔ او چه نظری دارند.
در ۱۹۸۸( 30 سالگی ) او اولین زندگینامه به قلم خود، Moon Walk (قدمی در ماه) را نوشت، که تکمیلش چهار سال به طول انجامید. جکسن از دوران کودکیاش، تجربیاتش در جکسن فایو و سوء استفادهایی که در دوران کودکی از آن رنج برد، سخن گفت. او همچنین دربارهٔ جراحی پلاستیک صحبت کرد، و گفت که او دو جراحی روی بینی اش انجام داده و یک فرورفتگی هم روی چانه اش ایجاد کردهاست. در کتاب، او تغییر شکل چهره اش را بر اثر بلوغ, کاهش وزن، رژیم غذایی منحصر به سبزیجات, تغییر در مدل مو و نورپردازی صحنه دانست. کتاب او در مکان اول لیست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفت. این موسیقیدان سپس فیلمی بنام Moonwalker (ماه پیما) منتشر کرد، که حاوی پشت صحنه، موزیک ویدئو و یک فیلم مستقل، که جکسن و دوستش در آن ایفای نقش نمودند بود.
موفقیت جکسن باعث شد که لقب سلطان پاپ را دریافت کند، عنوانی که ایدهاش از الیزابت تیلر، بازیگر و دوست جکسن آمد، تیلر هنگامی که جایزهٔ «هنرمند» دهه را در ۱۹۸۹ به او تقدیم میکرد، این لقب را به او داد .
زندگی او در سن 33 تا 34 سالگی (۱۹۹۱ ــ۱۹۹۲)
جکسن بنیاد
Heal The World
(دنیا را شفا بده) را در ۱۹۹۲ بنیانگذاری کرد. سازمان خیریهای که کودکان بی بضاعت را به ملک جکسن میآورد، تا از پارک تفریحی که جکسن بعد از خرید ملک در آنجا ساخته بود بطور رایگان استفاده کنند. این بنیاد همچنین میلیونها دلار برای کمک به کودکان بیمار و جنگ زده به نقاط مختلف کرهٔ زمین فرستاد. جکسن در ۶۷ کنسرت برای ۳٫۶ میلیون نفر برنامه اجرا کرد. تمام درآمد حاصل از این کنسرتها به بنیاد هیل- د- ورلد منتقل, و باعث جمع آوری میلیونها دلار برای کمک به مردم شد. جکسن سپس به جلب توجه عموم به HIV/AIDS کمک کرد, بیماری که در آن زمان هنوز جنجال برانگیز بود. او در مراسم آغاز ریاست جمهوری بیل کلینتون بطور علنی تقاضا کرد که بودجه بیشتری برای کمک به بیماران مبتلا به ایدز و تحقیقات مربوط به این بیماری اختصاص داده شود.
در یک بازدید مشهور از آفریقا, جکسن از چند کشور بازدید به عمل آورد، که گابون ( سرزمین مادری او ) و مصر در میان آنها بودند.
زندگی او در سن 35 تا 36 سالگی ( ۱۹۹۳ــ۱۹۹۴) اتهامات سوء استفادهٔ جنسی و ازدواج
در فوریهٔ ۱۹۹۳، جکسن در مصاحبهای با اپرا وینفری به مدت ۹۰ دقیقه شرکت کرد، اولین مصاحبهٔ او از سال ۱۹۷۹. هنگامی که از سوء استفادهٔ پدرش از او در دوران کودکی صحبت میکرد عضلات چهرهاش منقبض میشد; او شایعات اخیر در مورد خودش و همچنین نظرات مربوط به اینکه او پوستش را سفید کرده را منتفی دانست، و برای اولین بار تصدیق کرد که مبتلا به ویتیلایگو است. این برنامه چهارمین برنامهٔ پر بینندهٔ غیر ورزشی در تاریخ آمریکا شد.
تحقیقات رسمی شروع شد، مادر جردن چندلر مصر بود که خطایی از طرف جکسن نبودهاست. بچهها و تعداد زیادی از خویشاوندان، اینکه او بچه باز باشد را مصرانه رد کردند. وضعیت جکسن وقتی بدتر شد که خواهر بزرگترش لاتویا جکسن او را به بچه باز بودن متهم کرد, بیانیهای که خواهرش بعدا پس گرفت.
جکسن برای مقابله با استرس اتهاماتی که به او وارد شده بود، شروع به استفاده از مسکن ها، والیوم، زاناکس و آتیوان کرد. تا پاییز ۱۹۹۳، جکسن به داروها اعتیاد پیدا کرده بود. وضعیت سلامتی جکسن تا حدی به وخامت گذاشت که او یاد آوری تور جهانی خود را کنسل نمود و چند ماهی به یک مرکز درمان اعتیاد رفت. استرس اتهامات باعث شد که جکسن از غذا خوردن دست بردارد, و وزن بسیار زیادی از دست بدهد. بخاطر سلامتی در حال افول او, دوستان و مشاوران قانونی کنترل روند دفاع و اوضاع مالی او را بر عهده گرفتند; آنها از او میخواستند که به توافق خارج از دادگاه جواب مثبت دهد، چون باور داشتند که در صورت برگزاری جریان طولانی مدت دادگاه ها، جکسن دوام نخواهد آورد.
واکنش رسانههای شایعه پرداز به اتهامات مطرح شده، جکسن را در شرایط نامطلوبی قرار داد. در یک ژانویه ۱۹۹۴ جکسن با خانواده ی چندلر و تیم حقوقی آنها به مبلغ ۲۲ میلیون دلار در خارج از دادگاه به توافق رسید. بعد از توافق، جردن چندلر از همکاری با تحقیقات جنایی پلیس خودداری نمود. جکسن هرگز دستگیر نشد و پرونده با اعلام این که شواهد کافی در دست نیست بسته شد.
بعدا در همان سال، جکسن با خواننده و ترانه نویس لیزا ماریا پرسلی دختر الویس پرسلی، به طور خصوصی ازدواج کرد. آنها کمتر از دو سال بعد از یکدیگر جدا شدند، آنها دلیل جدایی را اختلافات غیر قابل حل اعلام کردند و ارتباطشان دوستانه باقی ماند.
زندگی او در سن 37 تا 41 سالگی ( ۱۹۹۵ــ۱۹۹۹) ازدواج دوم و پدر شدن
جکسن با پرستار متخصص پوست، دبورا جینی رو (Deborah Jeanne Rowe)، ازدواج کرد و از او صاحب یک فرزند پسر, بنام مایکل جوزف جکسن پسر، (معروف به «پرنس»), و یک فرزند دختر, بنام پاریس مایکل کاترین جکسن شد. این زوج در سال ۱۹۹۹ از یکدیگر جدا شدند, دبی رو علت جدایی را غیر قابل تحمل بودن تلاش بی وقفه ی رسانهها در تحت نظر گرفتن زندگی خصوصی جکسن برای او اعلام کرد و در ادامه گفت که به جکسن علاقه ی بسیاری دارد و برای او هر کاری میکند. رو حضانت کامل فرزندان را به جکسن داد.
زندگی او در سن 42 تا 44 سالگی ( ۲۰۰۰ - ۲۰۰۲ ) فرزند سوم
در ۲۰۰۰، به علت اینکه جکسن بیشتر از هر سرگرمی ساز یا شخصیتی از رویدادهای خیریه حمایت کرده است, رکورد دیگری در رکوردهای جهانی گینس به نامش ثبت شد.
سومین فرزند جکسن، پرنس مایکل جکسن دوم (معروف به بلنکت )، در سال ۲۰۰۲ متولد شد. جکسن هویت مادر او را فاش نکرد، اما گفت که تولد فرزند در نتیجهٔ لقاح مصنوعی از سلولهای اسپرم خود او بودهاست.
زندگی او در سن 45 تا 49 سالگی ( ۲۰۰۳ــ ۲۰۰۷ ) اتهامات بعدی سوء استفاده جنسی
در ۲۰۰۳، جکسن به هفت مورد تجاوز به کودکان و دو مورد اقدام به کاربرد عامل مست کننده برای تسهیل اقدام به جرم مذکور متهم شد. تمام اتهامات در ارتباط با پسری بود که در زمان وقوع اتهامات وارد شده زیر ۱۴ سال سن داشت. کمی قبل در همان سال, مستندی بنام زیستن با مایکل جکسن ساخته شد .
جکسن اتهامات مطرح شده را رد نمود، در روند تحقیقات، وضعیت سلامتی جکسن توسط یک متخصص سلامت ذهنی بنام دکتر استن کاتز بررسی شد; او چند ساعت را نیز به بررسی وضعیت شاکی گذراند. از نظر کاتز , جکسن در حد یک کودک ۱۰ ساله به عقب برگشته بود و وضعیت روانی اش با وضعیت روانی یک بچه باز مطابقت نمیکرد.
در جریان دادگاهی که در شرف وقوع بود، جکسن به مورفین و دمرال وابسته شد, که کمی بعد بر آنها غلبه کرد. در طول جریان دادگاه, جکسن برای بار دیگر از بیماریهای وابسته به استرس رنج برد و وزن زیادی را از دست داد, که باعث تغییر در ظاهرش میشد. در ماه جون, جکسن از تمامی اتهامات تبرئه شد. بعد از پایان جریان دادگاه, جکسن به عنوان مهمان شیخ عبدالله پرنس بحرین, به جزیرهٔ بحرین در خلیج فارس نقل مکان کرد.
یکی از اولین موقعیتهایی که جکسن بعد از جریان دادگاهش در عموم ظاهر شد، بازدید او از دفتر رکوردهای جهانی گینس در لندن مصادف با نوامبر ۲۰۰۶ بود. در آن بازدید هشت رکورد برای او ثبت شد, که «اولین سرگرمی ساز با درآمد بیش از ۱۰۰ میلیون دلار در سال» و «موفق ترین سرگرمی ساز تمام دوران هاً در میان آنها بودند.
سبک آوازی
بین ۱۹۷۱ و ۱۹۷۵ صدای جکسن «به آرامی از آواز سوپرانوی یک پسر بچه, به تنور بالای دوجنسی کنونی او تغییر کرد». در میانهٔ دههٔ هفتاد, خواننده یک «س*ک*سکهٔ آوازی» اختیار کرد. هدف س*ک*سکه ـــ چیزی شبیه به فرو کشیدن هوا یا نفس نفس زدن . در ۱۹۹۳, جکسن برای اولین بار در مصاحبه با اپرا وینفری نشان داد که چگونه از دهان و حنجره اش به عنوان ساز موسیقی (جعبهٔ ریتم) استفاده و بدین وسیله آهنگها را پایه گذاری میکند.
در ۱۹۸۴ ( در سن 26 سالگی ) , نام جکسن بطور رسمی در قدمگاه مشاهیر هالیوود ثبت شد. جکسن اثر برجستهای بر موسیقی و فرهنگ سراسر جهان گذاشتهاست. او در آمریکا تبعیضهای نژادی را فرو پاشید, هنر موزیک ویدئو را متحول کرد, و راه را برای موسیقی پاپ مدرن هموار نمود.
کل در آمدهای او در طول زندگی اش, ۵۰۰ میلیون دلار تخمین زده شدهاست. در ۲۰۰۶ اعلام شد که جکسن در طول زندگی اش بیش از ۳۰۰ میلیون دلار وقف خیریه نمودهاست. او تا به حال به هر نوع کار خیریه ای دست زده است . در سالهای اخیر او به عنوان یکی از معروف ترین مردان جهان شناخته شدهاست.
"درگذشت سلطان موسیقی پاپ جهان"
و اما مایکل جکسون خواننده و رقاص و هنرمند در4/تیر/1388 در سن 50 سالگی بعلت ایست قلبی در لس آنجلس درگذشت.
نابع خبرى مدعى نزديكى به خانواده ى مايكل جكسون سلطان پاپ فقيد در روز پنج شنبه 2/7/2009 خبر از آن داده اند كه مراسم تشييع و تدفين در روز سه شنبه آينده بر مبناى تعاليم اسلامى برگزار مى شود. اين سخن بدان معناست كه مايكل جكسون هنگام مرگ مسلمان بوده است.
پيش از اين در نوامبر سال گذشته مطبوعات بريتانيايى گزارش داده بودند كه اين خواننده ى مشهور به اسلام روى آورده و همچون برادرش جرمين كه در سال 1989 اسلام آورد، به اين دين گرويده است. وى شايد به همين دليل مايكل جكسون ترجيح داده بود كه اين اواخر در پادشاهى بحرين به سر ببرد.
بخش انگليسى "العربيه.نت" در همين رابطه اعلام كرد كه محل بزرگداشت و تشييع جنازه ى مايكل جكسون، مركز "استابلز" در لس آنجلس خواهد بود, اين سالن بزرگ براى حدود 20,000 نفر جا دارد و معمولاً جهت كنسرتهاى بزرگ و مسابقات ورزشى مهم استفاده مى شود.
گفته مى شود كه تشييع جنازه ى وى بزرگترين تشييع جنازه خواهد بود. براساس گزارش وبگاههاى خاص هنرمندان خانواده ى سلطان پاپ كه در روز پنج شنبه گذشته به طور ناگهانى فوت كرده است مايلند او را برمبناى تعاليم اسلام به خاك بسپارند.
آنان مى گويند او بايد برمبناى باورهاى دينى اش آسوده بيارامد.
به نوشته ى وبگاه ايكس 17 آنلاين: "جرمين برادر مايكل مشغول آموزش اعضاى خانواده است كه مراسم تشييع و كفن و دفن را طبق شريعت اسلام بياموزند.
طبق يك گزارش مطبوعاتى مراسم تشييع در ساعت 10 صبح 7 ژوئيه در مركز استابلز (قلب لس آنجلس) آغاز مى شود.
شركت اى ايى جى كه عهده دار توزيع سى دى هاى ترانه هاى مايكل بود، مراسم آواز خوانى براى او برگزار خواهد كرد. درگذشت سلطان پاپ جهان همچنان در پرده ى ابهام است. وى در شب پيش از مرگ خويش مشغول تمرين براى اجراهايى بود كه قرار بود پس از مدتها فاصله گيرى از اجراى كنسرت، در لندن برگزار شود.
سامی یوسف (sami yusuf) در ماه جولای سال ۱۹۸۰ از خانواده ایایرانی و آذری الاصل در تهران بدنیا آمد.نام اصلی او سیامک رادمنش میباشد.او در زمان کودکی به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و درآنجا نوجوانی و جوانی اش را سپری کرد. و ساکن لندن شد . او که از همان ابتدا بهموسیقی علاقه داشت در ۱۸ سالگی به مدرسه موسیقی لندن Royal Academi of Music رفت ودر آنجا با تحصیلات آکادمیک موسیقی آشنا شد. او تا کنون ۲ آلبوم روانه بازار کردهبه نامهای : ( المعلم ) و (امتمن ) و اولین کنسرت موسیقی اش را در مصر برپاکرد کهبعد از استقبال وسیع از آن برنامه به کشورهای زیادی از جمله آلمان ترکیه هند و... برای اجرای برنامه دعوت شده ...
او تا به حال با آمیختن موسیقی اصیل شرقی بانواهای کلاسیک غربی و اشعاری که اکثرا در وصف پیامبر اسلام و دین اسلام است مخاطبینبسیاری را جذب کرده و از ویژگی های دیگر کار های او این است که هم به زبان انگلیسیو هم عربی کارهایش را می خواند.
آموزش موسيقي را از سن کم توسط پدر ـ که موسيقيدان،نوازنده و شاعري مشهور بود ـ آغاز نمود و پس ازتسلط بر چند ساز، موسيقي را به صورتآکادميک ابتدا در دانشگاه منچستر و سپس در معتبرترين مؤسسات موسيقي لندن و پس ازدريافت بورس تحصيلي در 18 سالگي تحت نظر مشهورترين موسيقيدانهاي «مدرسه سلطنتيموسيقي لندن» فرا گرفته است. گرچه سامي از سه سالگي در لندن بزرگ شده اما ريشههايشرقياش (او در يک خانواده ايراني آذربايجاني الاصل به دنيا آمده است) در ساختملوديها، آهنگها و نماهنگهايش کاملاً مؤثر بوده است. هوش سرشار سامي و فهم عميقاو در تئوري موسيقي و نوازندگي، زمينهاي شد تا بتواند فرهنگهاي مختلف موسيقيكلاسيك غربي تا موسيقي مقامي خاورميانه اعم از عربي و ايراني و صوفي)، تركي،آوازهاي فارسي، آذري، هندي و پاكستاني و حتي ملوديهاي افغاني را يادبگيرد.
اين جوان انگليسي، در 23سالگي (2003) آلبوم اول زيبايش، «المعلم» را به بازارهاي جهاني عرضه كرد که شکليمدرنتر و بسيار جذاب تر از همان تواشيح خودمان است به زبانهاي انگليسي و عربي. اهل فن ميگويند که اين آلبوم، انقلابي در اناشيد انگليسي بوده است. بعد از كتاستيونس (يوسف اسلام)، خواننده مسلمان بريتانيايي، حالا نوبت به سامي يوسف رسيدهاست كه آوازهاي اسلامياش به صدر جدول فروش آلبومهاي اروپا و آمريكا برسد؛فراموش نکنيد که موسيقي پاپ در اين کشورها براي خودش بروبيايي دارد. بسياري به محضاينكه صداي مسحورکنندهاش را شنيدند به خريدن آلبومهايش روي آوردند تا جايي كهتعداد فروش آن در روز اول به طور متوسط به 40 نسخه در هر فروشگاه رسيد. يكي ازمعتبرترين روزنامههاي اروپا در خصوص آلبوم او نوشته است «آثار اين هنرمند به قدريزيباست كه قلبها را تسخير ميكند». در كشورهاي عربي البته استقبال نسبتاً بيشترينسبت به آلبوم سامي يوسف شد. درست همزمان با حلول ماه مبارك رمضان در يكي ازكشورهاي عربي تعداد فروش متوسط آلبوم وي در هر فروشگاه به۷۵۰ نسخه رسيد. ساميتوانست در مدت يك سال تحول عظيمي در عالم موسيقي و سرود ديني ايجاد كند. اولينآلبومش جزو پرفروشترينهاي خاورميانه و اروپا شد. نماهنگ «المعلم» به مدت 21 هفتهدر مصر و 12 هفته در ترکيه در صدر جدول آلبومهاي پر فروش بوده است.
در سال 2005 آلبوم عالياش «امت من» را، در ميان استقبالبي نظير مردم، با مضاميني و اشعاري قوي و غالباً اجتماعي، آرمانگرايانه، معترض وعدالتخواهانه منتشر نمود. همين ويژگي است که سامي يوسف را از بسياري ازخوانندههاي مسلمان جهان ـ که متأسفانه تنها از اسلام يک دين سکولار شبهه مسيحي (مسيحيت تحريف شده منظور است) و نعوذ با… خدا و پيامبر را يک چهره ليبرال معرفيميکنند ـ متمايز ميکند. اگر به نام آلبوم آخر ـ که آهنگ آغازينش در ابتدا ذکر شدهبود ـ يا به نام مؤسسه سامي يوسف «Awaking» (به معناي بيداري) نيز دقت کنيم، شايدمفهوم «بيداري اسلامي» در ذهنمان تداعي شود. ملودي محلي کشورهاي گوناگون، انواعسبکهاي موسيقايي و شش زبان که در اين آلبوم از آنها استفاده شده است، شاهديديگر بر اين مدعاست.
سامی همچنین یک آهنگ زیبا بنام مادر به زبان مادریش یعنی فارسی خوانده است.او این آهنگ را قبلا به زبانهای عربی و ترکی خوانده بود.
امين زندگاني در سال 1351 در تهران متولد شد. از سال 1370 با ورود به دانشگاه هنر و تحصيل در رشته تئاتر وارد عرصه ي هنر شد و به ترتيب در نمايش هاي «همسرايي مختار» (محمود عزيزي)، «خروسك پريشان» (داوود كيانيان)، «بازي تابلوي آخر» (نصرالله قادري)، «به من دروغ بگو» (امين زندگاني)، «دو مرد بر يك نيمكت» (بهاء صدر)، «سرخ سوزان» (چستا ثيري)، «مرغ دريايي» (اكبر زنجانپور) به فعاليت پرداخت. از سال 1374 با بازي در سريال «وكلاي جوان» (بهرام كاظمي)، كار در مقابل دوربين را آغاز كرد و در سريال هاي «به سوي پيروزي» (سيروس مقدم)، «راه سوم» (قاسم جعفري)، «روزگار جواني» (اصغر توسلي)، «همسفر» (قاسم جعفري)، «چند دقيقه زندگي» (حسيني خواه)، «معصوميت از دست رفته» (داوود ميرباقري)، «نوعروس» (بيژن ميرباقري)، «طلسم شده» (داريوش فرهنگ) به ايفاي نقش پرداخت. او همچنين در فيلم هاي سينمايي «زن شرقي»، «آدمكها» و «بازيگر» حضور يافت. زندگاني در سال 1374 جايزه ي بهترين بازيگر مرد از جشنواره ي تئاتر فجر را دريافت كرد و در سال 1380 دومين بازيگر منتخب مردم از بين سريال هاي پخش شده (در طول 4 سال) از شبكه سوم سيما شد
امین در خانواده اي هنرمند و آشنا با موسيقي متولد شدپدرش از اساتيد برتر موسيقي بود كه در سال ۱۳۸۸جمع صميمي خانواده را ترك گفته و به ديار باقي شتافت برادرش (اميد) نيز مدت هاست كه درعرصه موسيقي فعاليت ميكند و آلبومي را نيز باصداي خود روانه بازار كرده است، اما امين به دليل مشغله هاي كار و تحصيل به اين هنر علاقه چنداني (البته براي* فراگيري) نشان نداد، تا اين كه بالاخره به فراگيري نواختن (فلوت) و نيز (گيتار) پرداخت وهم اكنون نيز به عنوان يكي از خوانندگان گروه*هفت* فعاليت ميكند. امین زندگانی چند سال قبل با مینا لاکانی (بازیگر) ازدواج میکنند . این دو که در فیلم زن شرقی همبازی بودند پس از مدتی از هم طلاق میگیرند.
شاهرخ خان در دوم نوامبر سال ۱۹۶۵ در دهلی نو در خانواده ای تحصیل کردهمتولد شد . پدر او تاج زمان نام داشت و مهندس بود . مادرش در رشته مددکاریاجتماعی و در دانشگاه آکسفورد درس خوانده بود و مدرک فوق لیسانی داشت . اوجزء معدود زنان تحصیل کرده هند در زمان خودش بود . یوسف خان ( دلیپ کمار(یکی از نزدیک ترین اقوام پدری شاهرخ خان و به نوعی پدر خوانده اش محسوب می شود . شاهرخ خان یک خواهر به نام شهناز دارد . شهناز در سال ۱۹۷۱ بهدنیا آمده و شش سال از شاهرخ خان کوچک تر است . شاهرخ خان در کالج هنس راجبه تحصیل مشغول شد و سپس در دانشگاه دهلی به تحصیلات خود ادامه داد . شاهرخ خانبازیگری را با حضور در سریالی تلویزیونی با نام فوجی آغاز کرد واز همان زمان بازی او مورد تئجه قرار گرفت . اولین فیلم شاهرخ خان دل آشناهه نام داشت این نقشتوسط هیما مالینی بود که قدرت بازیگری او را کشف کرد . بعد از این فیلم و تا به امروز اکثر فیلم های شاهرخ خان با استقبالفراوانی رو به رو شده اند . شاهرخ خان قدرت و توانایی فراوانی در بازیگری دارد و به همین خاطر لقب سلطان بالیوود را نیز از آن خود کرده است.او طرفداران بی شماری در سراسر دنیا دارد . از سال ۱۹۹۲ تا سال ۲۰۰۲ شاهرخخان به طور پیاپی هر سال به عنوان بهترین بازیگر سال شناخته شد و ده جایزه فیلمفیررا در طی این ده سال ها به خود اختصاص داد . شاهرخ خان علاوه بر این کهدر زمینه کاری موفق است در زندگی خانوادگی نیز موفق بوده است . او عاشق همسر و فرزندانش است . شاهرخ خان با گوری چیباخان که دختری از یک خانوادهاصیل پنجابی بود ازدواج کرد . خانواده گوری مخالف ازدواج او با دخترشان بودندامابعد از رفت و آمدهای فراوان و اصرارهای مکرر شاهرخ خان سرانجام راضی به انجام این وصلت شدند . شاهرخ خان عاشق گوری است و علاقه فراوانینیز به دو فرزندش آرین و سوهانا دارد . فرزند اول او آرین در سیزدهم نوامبرسال ۱۹۹۷ به دنیا آمد و دختر او سوهانا در ۲۳ ژوئن سال ۲۰۰۰ متولد شده است . شاهرخ خان در سال ۱۹۸۱ پدرش را ز دست داد و در سال ۱۹۹۰ مادرش را . شاهرخ خان به همراه جوهی چاولا در سال ۲۰۰۰ کمپانی تولید فیلمی با نام دیریمز آن لیمیتد را راه اندازی کردند و تا کنون چندین فیلم توسطاین کمپانی تهیه شده است . آرین پسر شاهرخ خان نیز به تازگی وارد عالم هنر شده است او به همراه پدرش کار دوبله قسمتی از فیلم اینکردبیل را بر عهدهداشت . شاهرخ خان هم اکنون به همراه خانواده اش در خانه ای به نام منتساکن است این خانه بزرگ در شهر بمبئی واقع شده است . گوری نیز که درگذشته به عنوان طراح لباس در بالیوود حضور داشته هم اکنون به کار تهیهکنندگی روی آورده است و فیلم مه هو نا اولین کار تهیه او محسوب می شود . شاهرخ خان بعد از اکران دو فیلم اخیر خود ویر - زرا و سوادس تصمیم گرفت که تا مدتی هیچپروژه ایرا نپذیرد و اوقاتش را در کنار خانواده اش سپری کند و بعد از این مدت دوبارهشاهرخ خان شروع به هنرپیشگی کرد که فیلم در حال اکران او که با رانی موکرجی بازی کردهاستپاهلی نام دارد . تاکنون شایعه ای در مورد شاهرخ خان و روابطش با دیگربازیگرانشنیده نشده است . تنها موردی که گاهی به آن اشاره می شود روابط میان کاجل و شاهرخ خان است . تماشاگران سینمای هند معتقدند که این زوج بسیارمناسب یکدیگر هستند و تا مدت ها نیز عنوان می شد که روابط میان کاجل وشاهرخ خان بسیار صمیمانه تر از روابط میان دو دوست است و آن ها به یکدیگر علاقه مند هستند . اما شاهرخ خان و کاجل همیشه در مقابل این شایعات عنوانمی کنند که آن ها تنها دوستان خوبی برای یکدیگر هستند و روابطشان دوستانه است.
اکبر عبدی (زاده ۴ شهریور ۱۳۳۹) از بازیگران سینما و تلویزیون ایران میباشد. وی بیشتر در نقشهای کمدی بازی میکند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم شدید و ساختن چهرههای گوناگون، مانند نوجوانان و زنان را به وی میدهد. اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبيات صدا و سيما بوده است. بازیگری که طی سه دهه گذشته از حضورش در سینما و تلویزیون ایران آنقدر نقشهای عجیب ایفا کرده که در گوشه گوشه خاطرات سینما دوستان جایگاهی ویژه دارد. اکبر عبدی که درست سیسال پیش در چنین روزهایی برای اولین بار حضور در جلوی دوربین را با مجموعه تلویزيونی «محله بروبيا» تجربه کرد. این روزها پس از سهدهه با جلوهای دیگر بر سینماها ظاهر شده است. او پس از اینکه تعداد زیادی از مادران سینماي ایران از جمله جمیله شیخی، حمیده خیرآبادی، نیکو خردمند و... جهان فانی را وداع گفتند، جایگزین مادران سینمای ایران شده و اتفاقا از این آزمون نیز سربلند بیرون آمده است. حال نگاهی میکنیم به عجیبترین نقشهای اکبر سینمای ایران در پایان سومین دهه از عمر بازیگریاش. اکبر عبدی در جوانی وارد دنیای تصویر شد، اما در بدو حضورش در سن ۲۵ سالگی در نقش کودکان در مجموعه تلویزیونی «محله بروبيا» ظاهر شد. او آنقدر در این نقش خوش درخشید که اگر در خاطرات جملگی کودکان و نوجوانان دهه ۶۰ جستوجو کنید، اکبر عبدی را بهخاطر دارند و البته کمتر کسی بهياد میآورد که در کنار عبدی بازیگران دیگری همچون، محمود جعفری، حمید جبلی و حتی آتیلا پسیانی نیز حضور داشتند. البته گواهی دیگری بر این مدعا میتواند حضور اکبر عبدی در مجموعه سیزده قسمتی «بازهم مدرسهام دیر شد» باشد که از میان تمامیبازیگران جوان «محله برو بیا» فقط اکبر عبدی توانست به این مجموعه راه ابد و اتفاقا در همین نقش پسربچه تپل و بازیگوش به مخاطبان معرفی شد. اما این تمامیحضور اکبر عبدی در نقش کودکان نیست، زیرا او زمانی که در میانسالی نیز قرار داشت با بازی در فیلم «سفرجادویی» با کارگردانی ابوالحسن داووی، نقش کودکی و میانسالی اش را بازی کرد. او بارها در نقش کودکان ظاهر شد و هیچگاه این تصور را در ایفای نقشهایش ایجاد نکرد که او مردی است در میانسالی و برای همه مخاطبان حضور او در نقش کودکان باور پذیر بود. درخشش اکبر عبدی از «محله برو بیا» خبر از ظهور کمدین جدیدی میداد که سینمای تازه پا گرفته، پس از انقلاب اسلامینیازمند آن بود. عبدی خیلی زود به سینما معرفی شد و در فیلم کمدی «جنجال بزرگ» احمد شاکری به ایفای نقش پرداخت. اگرچه این فیلم شش سال بعد از ساخت اکران شد، اما استعداد قابل توجه اکبر عبدی آنچنان در میان سینماگران زمزمه میشد که او تا سال ۶۸ حضور در چهار فیلم کمدی، «مردي كه موش شد»، « ماموريت»، «اجاره نشينها» و «گراند سينما» را تجربه کرد. او در جملگی نقشهایی که برعهده گرفت آنقدر درخشان ظاهر شد که به اد آوردن این آثار بدون اکبر عبدی غیرممکن مینماید. حضور عبدی در فیلمیمانند «اجاره نشينها» در کنار بازیگری همچون عزت الله انتظامیو کارگردان مولفی همچون داریوش مهرجویی نقطه عطف این دوران برای او بود و آغازی برای ایفای نقشهایی مهم تر در فیلمهای کارگردانانی با تجربه تر. این اتفاق با فیلم «مادر» زنده اد علی حاتمیافتاد و اکبر عبدی در نقش جوانی با بيماري شیزوفرنی آنقدر خوش درخشید که باعث شد سینمای ایران به داشتن چنین استعدادی ببالد. عبدی پس از این فیلم بسیاری از نقشهای جدی، کمدی و فانتزی را در سینمای ایران بازی و به ستاره سینمای ایران بدل شد. این موضوع حتی سبب شد که در فیلم «هنرپیشه» نقش خودش «اکبر عبدی» را نیز بازی کند. اکبر عبدی در دهه هفتاد با بازی در ۲۵ فیلم سینمایی طی یک دهه و کار کردن با کارگردانی همچون زنده اد علی حاتمی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، محمدرضا هنرمند، بهروز افخمیو... نقشهای پیچیده ای را بازی کرد که در جملگی آنها درخشش قابل ملاحظه ای داشت. اما دهه۷۰ اکبر عبدی نیازمند ارائه نقشی بود که بیش از گذشته تواناییهای او را نشان دهد. نقشی که با فیلم «آدم برفی» به سراغش آمد و اکبر عبدی توانست با ظاهر شدن در نقش یک زن و مرد، در این فیلم مهر تاییدی بر کارنامه هنری خود پس از یک دهه بزند. او در قالب ایفای نقش یک زن آنقدر خوش درخشید که بسیاری از سینماگران را به تحسین وا داشت، اما بیمهریهایی که به این فیلم در زمان اکران شد؛ باعث دلسردی عوامل و سازندگان این فیلم شد. اما نقطه اوج استعداد اکبر عبدی با «آدم برفی» و درست سرآغاز افول کارنامه هنریاش از همین فیلم آغاز شد. تهران امروز نوشت: او طی دودهه پس از شبحی در بیش از ۴۰ فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت که تنها شبحی از اکبر عبدی گذشته را بههمراه داشت، هرچند نمیتوان به این موضوع اشاره نکرد که در همین آثار اکبر عبدی توانست لحظههای درخشانی را نیز ثبت کند ولی هرگز به دوران اوج خود باز نگشت. اما در سرآغاز چهارمین دهه از حضور اکبر عبدی در عرصه بازیگری، او در نقشی ظاهر شده که میتواند نوید دهنده دوران جدیدی از درخشش اکبر عبدی در عرصه بازیگری باشد. او این روزها در نقش یک «مادر» در فیلم «خوابم میآد» ظاهر شده که آنقدر این نقش را قابل پذیرش ایفا کرده، که نوید این موضوع را میدهد که اکبر عبدی دوباره به سطح اول بازیگری سینما بازگردد و دوباره نقشهای پیچیده با هنرنمایی حسی این بازیگر در پرده نقرهای سینما ثبت شود.
اکبر عبدی در مراسم اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۰ ضمن انتقاد از روند برگزاری و داوری جشنواره اظهار کرد بایستی برای بازی در فیلم ای ایران جایزه سیمرغ بلورین دریافت می کردم عبدی همچنین در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ به عنوان میهمان در برنامه پارک ملت حضور یافت و گله هایی از دستمزد حاصل از بازی اش در فیلم سینمایی اخراجیها کرد.وی در این برنامه محمد رضا شریفی نیا را پول دوست خواند.
احساسی است که هنگام کمبود نسبت به ویژگی، دستاورد یا داشتههای برتر فردی دیگر روی میدهد و فرد حسود یا میخواهد که آن را داشته باشد و یا آنکه میخواهد دیگری آن را نداشته باشد.
همچنین ممکن است حسادت از احساس عزت نفس پایین فرد ناشی شود که باعث مقایسهٔ اجتماعی نسبت به بالا خواهد شد که تصویر شخصی فرد را تهدید میکند: فرد دیگری چیزی دارد که فرد حسود داشتن آن را مهم تصور میکند. ' حسادت احساسی است که بیش از همه خود شخص را آزار میدهد.
پروفسور رولف هوبلمی گوید که حسادت وقتی بهوجود میآید که شخص احساس کند آنچه دارد، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد. هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود، مادی یا غیر مادی! من میتوانم به سرنوشتیک نفر یا به کسی که برنده یک جایزه شده حسودی کنم، ولی به طور کل وقتی انسان حسودی میکند که آنچه که دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد. مثلاً من که حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به کسی که این کار را میکند حسودی نخواهم کرد.
حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد. در هر جامعهای، داشتن چیز بخصوصی که در آن جامعه ارزش جلوه میکند، باعث حسادت میشود. در جامعه امروز حتی آگهیهای تلویزیون سعی میکنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یک کالایبخصوص یا انجام عملی تشویق کنند. جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده میکند، زیرا حسادت یک انگیزهاست و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی میشود.
حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست، بلکه انسان به خاطر این که شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع میشود، حسادت میورزد.
حسود هیچ وقت فکر نمیکند آن فردی که بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر کار کرده، او گمان میکند که هر موقعیت بهتری، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد که شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست. اکثر افراد حسود فکر میکنند که حق آنان ضایع شده و آنها کمتر از دیگری به حقشان رسیدهاند. حسودانی که میپذیرند دیگری حقش بوده که بیشتر بهره ببرد، رنج بیشتری میکشند. این حسودان سعی میکنند با یک رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله کنند. یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام میدهند که طرف مقابل از امکانات بهتری که دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او میشود نابود میکنند. این افراد، محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمیدهند و همیشه تظاهر میکنند که دیگری را تحسین میکنند، ولی در واقع بسیار رنج میکشند.
حسادت یک احساس مطلق نیست، بلکه مخلوطی است از خشونتو شکست. خشونتی که حسود احساس میکند مانع از رنج بیشتر او از شکست میشود.
اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شکست رنج میکشد. چنین شخصی متوجه میشود که اگر او تمام قدرتش را هم بهکار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید. به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج کنندهای میشود. زیرا از خودش سؤال نمیکند که به چه وسیلهای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیدهاست.
در کتابمقدسمسیحیت، حسادت تحت عنوان«گناه مرگ آور» آمده ولی در واقع واکنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است.
حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلکه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی که شخص حسود در زندگی بهدست میآورد، شکل میگیرد. معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش مییابد. این افراد در محیطی بزرگ شدهاند که انجام خواستههای دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند که بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه کار و فعالیتی بیشتر لذت میبرند.
این انسانها احساس میکنند فقط وقتی خواستههای دیگران را کامل انجام دهند مورد قبول مردم میباشند. این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ میگویند و مرتباً به دنبال این هستند کاری کنند که بدان وسیلهرضایت دیگران را کسب کنند.
چگونگی خلاصی از حسادت
خوشبختی و رضایت همیشگیدر هر جامعهای در مقایسه با وضعیت موجود افراد آن جامعه صورت میگیرد. زیرا بشر با همین مقایسه اجتماعی زندگی میکند و اسیر انتظارات اجتماعی خود میباشد.
هر انسانی باید سعی کند استعداد و امکانات فردی خودش را بیابد؛ زیرا شخص حسود کسی است که خیلی کم در مورد خودش میداند و در حقیقت هیچ اطلاعی از توانائیهای خودش ندارد و به همین دلیل زندگی اش را بر اساس یک شخصیت غلط برنامه ریزی کرده و خود را با گروهی مقایسه میکند که به طبقه اجتماعی دیگری تعلق دارند و با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی متفاوتی زندگی میکنند که شخص حسود هرگز نمیتواند خودش را به آنها برساند. به همین دلیل و به احتمال زیاد، شخص تبدیل به یک حسود عصبانی یا افسرده میشود.
نکته مهم این است که شخص، حسادت را پذیرفته، به خودش دروغ نگوید و سعی کند نقطهای بین ایدهآل و واقعیت بیابد و در زندگی خود توازن بوجود آورد. در حقیقت باید پذیرفت که هیچ انسانی قدرت این را ندارد که عدالت واقعی را در جامعه بهوجود آورد و کلاً حسادت در اثر تجربه بی عدالتی در جامعه ایجاد میشود. معمولاً برای حسودان این سؤال پیش میآید که بر چه اساسی گروهی بیشتر از دیگران دارند و بر اساس چه قانون اجتماعی این تقسیم انجام شده، اگر جامعهای حسادت را بهعنوان یک واکنش طبیعی انسانی در مقابل بی عدالتیهای اجتماعی ببیند میتواند جوابی هم برای سؤال بالا بیابد. اما متأسفانه حسادت در جامعه واکنشی ناپسند و ناخوشایند محسوب میشود و کمتر کسی راحت در مورد آن حرف میزند.
حسادت همیشه وجود دارد حتی اگر سرمایههای موجود در جامعه را بهطور مساوی بین مردم تقسیم کنند. زیرا اگر شخصی همان سرمایه مشابه را به کمک هوش و درایت خویش بیشتر کند و خوشبخت تر و راحت تر باشد مورد حسادت دیگران قرار میگیرد.
پروفسور رولف هوبل معتقد است فقط اگر خوشبختی و آزادی را در دنیا به طور مساوی تقسیم کنند دیگر حسادتی وجود نخواهد داشت، زیرا هر جا که تفاوتی وجود دارد در حقیقت ریشه حسادت کاشته شدهاست.
هوبل میگوید از آنجا که بشر همیشه سعی دارد خودش را بهتر از دیگران نشان دهد و تمام سعی و کوشش او در پی ثابت کردن این است که او غیر از دیگری است و خود را در همین تفاوت میشناسد، به هیچ وجه مایل نیست که دیگری بیشتر از او داشته باشد؛ زیرا این باعث خجالت و شرمندگی او میشود. به همین دلیل حسادت یک همراه دائمی انسان بوده و بدین وسیله انسان میتواند بین فردیت و جمعیت بالانس بهوجود آورد. چگونه میتوان خود را از حسودان محافظت کرد؟ حسادت در مرحله نابود کننده آن بسیار خطرناک است و آن را نباید ساده گرفت، در هر جامعه و در هر گروه اجتماعی بهتر است انسان سعی کند افراد حسود را آرام کند و با آنها به طریقی کنار بیاید. یا حداقل سعی کند با آنها مواجه نشود. ولی متأسفانه این روش در بسیاری از موارد مانند فامیل و همکار امکان پذیر نیست. بنابراین شخص مورد حسادت باید سعی کند از آنچه که دارد مقداری به دیگری ببخشد و تا حدودی باعث آرامش نسبی و کاهش خشونت او گردد و یا با گفتن مشکلات خود، آتش درون قلب حسود را کمتر کند و یا برعکس، خود آدم حسود برای آرامش درونی بگوید: فلانی ویلا دارد و ماشین بنز ولی چه فایده! بچههای او معتاد هستند. همین افکار و واکنشها در روابط افراد ایجاد توازن میکند.
در واقع بهترین موقعیت را کسانی دارند که با زحمت و مشقت زیاد به مال و ثروت میرسند، این گروه هیچ مشکلی با افراد حسود ندارند. و در نهایت باید گفت کسانی که با کمبودهای خود کنار بیایند، میتوانند به آرامش و آسایش برسند.
- حساس حقارت
- آرزوهای بزرگ
- بیعدالتی در شرایط محیطی
- انگیزه برای پیشرفت
- تمایل به شاخ و شانه کشیدن برای رقبا
- ناراحتی و احساس گناه در مورد این افکار
- حس از دست دادن
- شک و یا خشم در مورد احساس خیانت
- اعتماد به نفس پایین و غم درباره از دست دادن
- نامطمئنی و تنهایی
- ترس از دست دادن فردی به خاطر حضور دیگری
- بیاعتمادی
- از طریق زور وقلدری:خان قدرت ونفوذ خود را با فشار وتهدید مکرر به زیر دستانش تحمیل می کرد ودر صورت لزوم رقبا و مخالفان خود را تهدید به مرگ می کرد .شیوه حکمرانی یک خان بیشتر به یک حاکم مستبد ومطلق العنان شباهت داشت وساختار و بافت اجتماعی ایلی اجازه نمی داد که زیردستان وتوده ی مردم دربرابر قدرت خان مقاومت کنند ولی می توانستند درصورت لزوم با خوانین رقیب متحد شده و یا خان دیگر را غیر از طایفه خود به ریاست برگزینند.
2- ایجاداختلاف وتفرقه بین طوایف ایل :خوانین ترجیح می دادند که همیشه نفاق و اختلاف بین طوایف باقی بماند وسرحدات ناامن ومغشوش باشد تااز این طریق قادر باشند مقام خود را حفظ کنند.
3- استفاده از قشون: خوانین با کمک قشون و افراد نظامی که در اختیار داشتند دستورات خود را اجرا می نمودند ،هرخان دارای یک دسته تفنگچی وگارد محافظ بود که همیشه درسفر وحضر از او مراقبت می کردند در بختیاری از این افراد به نام «خانه زاد»یاد می شد،در میان دربار یا عمله جات افرادی از قبیل پیشخدمت مخصوص ، انباردار،میرآخور برای نگهداری وتیمارکردن اسب ها ،شکارچی مخصوص ،آبدار باشی و دلقک دیده می شدند،خانه زادها یا نوکران همیشه آماده خدمت بودند ودر هنگام شکار یاسفر خان را همراهی می کردند.
4- خوانین خود را مالک جان و مال مردم ایل می دانستند و بر این اساس هر کاری که می خواستندانجام می دادند وکسی یارای مخالفت باآن ها را نداشت .
از طرفی تمام زمین های مزروعی در قلمرو هر طایفه جزء ثروت خان به شمار می آمد ، هرنوع زمین یا ملکی که خرید و فروش می شد بایستی با اجازه خان یا نماینده اوصورت می گرفت وخان تنها کسی بود که می توانست زمینی بفروشدو یا خریداری کند و یا آن را به کسی اجاره دهد ویا قناتی احداث کند.دونوع مالیات به وسیله مأموران خوانین وصول می گردید؛یکی به نام گله داری یا شاخ شماری7 که در فصل بهار دریافت می شد.به این ترتیب که در مسیر حرکت ایل،پلهای احداث شده بود ومأموران مالیاتی در کنار پل ها مستقر می شدند واز هر رأس مادیان یا چهاررأس الاغ یا گاو یا بیست رأس گوسفند پانزده قرآن مالیات شاخ شماری دریافت می کردند و دیگری مالیات خیش یازمین های مزروعی بود.(گارثویت،1373: 110)
5- دربرخی مواقع خوانین مورد حمایت دولت مرکزی قرار می گرفتند واگر خان قادر می شد که اغلب طوایف بختیاری را تحت فرمان خود درآورد و یا قلمرو بیشتری را تصرف کند از طرف دولت مرکزی به عنوان رئیس ایل بختیاری به رسمیت شناخته می شد ومورد حمایت قرار می گرفت.(صفی نژاد،1380: 160)
6- خوانین برای تحکیم موقعیت سیاسی خود سعی فراوان می کردند که نظر کدخدایان و سرپرستان تیره های مختلف را موافق خود نمایند واگر در این راه موفق می شدند به مراتب برقدرتشان افزوده می گردید،برای انجام این عمل خان دو راه درپیش داشت یکی اینکه از طریق ازدواج های پیاپی شبکه خویشاوندی خود را گسترش دهد و یا به توطئه ونفاق در طایفه دست زده وموقعیت کدخدایان را متزلزل نموده تا بتوانند نظر آن ها را با نظریات خود هماهنگ نماید.( صفی نژاد،1368: 493)
دلواپسی از دست دادن (به انگلیسی: Jealousy) و حسادت و رشک (به انگلیسی:envy) با هم کاملاً متفاوتاند ولی در فرهنگ عامه زبان انگلیسی این دو به صورت معادل در آمدهاند.
در برخی دیگر از فرهنگها هم کلمات استفاده شده به این دو منظور به هم نزدیک هستند. از جمله در زبان عربی و نوشتههای فارسی قدیم غیرت، شبیه (به انگلیسی: Jealousy)، دو معنا دارد: یکی به معنای رشک و حسادت است همانطور که در کلیله و دمنه میخوانیم: «آیا حسود تو از جاه تو به غیرت و رشک، ز رشک تو سرانگشت خود گزیده بگاز». و در تاریخ سیستان آمده چون اسماعیل بیامد (متولد شد) و نور بیاورد، ساره غمناک گشت و بگریست از غیرت، و گفت: یا ابراهیم چه بود که از همه ٔزنان من بی فرزند ماندم. معنای دیگر غیرت در تداول فارسی زبانان، حمیت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس و نگاهداری عزت و شرف میباشد. مانند «صدهزار است غیرتم بر دوست، آنچه یک غیرت آیدم بر زن»
توزیع قدرت سیاسی در ایل بختیاری از ابتدای دوره قاجاریه تا به قدرت رسیدن پهلوی اول به شرح زیر بود.
1-دررأس ایل ،ایلخانی وحاج ایلخانی قرار داشتند .ایلخان بالاترین مقام ایل بود که حکم آن از طرف حکومت مرکزی صادر وابلاغ می گردید.(صفی نژاد، 1380: 160) در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه در سال 1265 برای اولین بار حکم ایلخانی حسین قلی خان بختیاری از طرف شاه صادر گردید. و حکم حاج ایلخانی را نیز برای برادرش امام قلی خان که به زیارت خانه خدا نائل گردیده بود صادر کرد و هر دو برادر در حکومت منطقه شریک بودند و قبل از این تاریخ واژه و لقب ایلخانی گری در بختیاری متداول نبوده و در زمان به قدرت رسیدن حسین قلی خان معمول گردید.(اوژن بختیاری،1346: 78و104)
2- طوایف بزرگ دارای کلانتر بودند که هر کلانتری از سوی خان مأموریت داشت که مسائل طایفه را حل وفصل نماید.
3-دررأس هرکدام از تیره ها کدخدایی قرار داشت که از سوی کلانتر مأمور انجام کارها بود واز سوی کلانتران به این سمت منصوب می شدند.
4-ریش سفید ازسوی کدخدا تعیین می گردید واو در میان تش ها محدود بود وهر تش یک ریش سفید وهرتیره چند ریش سفید داشت ،امروزه دیگردر سرتاسر بختیاری دولت تسلط داشته واز جانب دولت فرمانداران وبخشداران به منطقه اعزام می شود.(خسروی،بی تا،104)نمودار زیر بیانگر هرم قدرت و توزیع آن در گذشته بختیاری و مقایسه آن با زمان حال است .
در ساختار سیاسی گذشته بختیاری ها حاكميت بر اساس وحدت قبيله اي و قومي و تكيه بر سنت هاي ايلي بود. حاکمیت خوانین بختیاری بر شالوده قبيله استوار بود و قبايل در اين دوران به دليل اين كه بهترين نيروي جنگي را تشكيل مي دادند بر اهالي شهري برتري مي يافتند . در واقع بيشتر حكومت هاي مهم ايراني بر قدرت قبيلگي تكيه داشتند.(نيكي كدي، 1375 : 53)
عنصر ديگري كه در تقويت و تحكيم مباني حاكميت خوانین مؤثر بود، وجه كاركردي حاكم در تأمين امنيت و نظم بود . جوامع ايلي كه از نظر اقتصادي متكي به دام هستند و دائماً در پهنه وسيعي در حال كوچ براي يافتن مرتع و چراگاه جهت احشام خود هستند ، برقراري امنيت براي آنان امري ضروري و حياتي است.
در واقع خوانین بختیاری توانستند با تكيه بر همبستگي ايلي به يك حاكميت بر مبناي وحدت قبيله اي و قومي برسند و براساس همين وحدت و همبستگي قومي و طايفه اي و باقدرت شمشيرزني مردان ايل ، ديگر ايلات رقيب را از صحنه بيرون رانده و يكه تاز عرصه ي قدرت در سرزمين بختیاری شوند.
یکی از ویژگی های بارزجوامع ایلی در همه رده ها ،وابستگی شدید آنان به روسا ،بزرگان وافراد سرشناس است .روسا که نقش رهبری رادر بحران ها ،فراز ونشیب ها ،سختی ها ودر همه اوضاع واحوال برعهده دارند.عامل تقویت وتحکیم همبستگی وانسجام میان اعضاءطایفه می باشند و در جریان رقابت های محلی ، پیمان ها،حل وفصل مسائل،اختلاف ها،سازماندهی ایلی و امورمختلف نقش محوری ایفا می کنند . درجامعه ایلی مرد سالار به طور معمول قدرت رهبری وهدایت در دست مردان است .دراولادها ، تیره ها وطوایف به دلیل همخونی روساء با اعضاء و همچنین پیوند عمیق میان آنان ،روساء نفوذ قدرت خود را حفظ کردند واز احترام خاصی نیز برخوردار هستند ،نه تنها رهبری سیاسی رابر عهده دارند بلکه از نظر عاطفی نیز نقش پدرانه ودلسوزانه برای خود قایل هستند .(مجيدي،1371، 458تا463)
علل وريشه هاي نظام طايفه اي در اين دوره از تاريخ ايران را بايد در تحولات سياسي واجتماعي آن زمان جستجو كرد ، هجوم هاي خارجي ،عدم وجود دولت مركزي قدرتمند ، عدم استقرار حاكميت قانون ونظم سياسي ، جنگ هاي داخلي و وضعيت خاص جغرافيايي منطقه در پيدايش نظام طايفه اي تأثير داشته است .
از آنجا كه نظام طايفه اي بر اساس نسب وحسب قبيله اي استوار است وعصبيت طايفه اي از اركان مهم آن مي باشد ، اين ويژگي ها براي اعضاء طايفه جبر وناسيوناليسم قبيله اي و براي رهبران آن نوعي استبداد مطلق ايجاد مي كرد . عموماً جامعه قبيله اي ،جامعه اي فاقد دولت است زيرا كه دولت به عنوان يك قدرت متمركز ، برتر از روابط نسبي وخانوادگي و مسلط بر آن ها عمل مي كند .(جعفريان،1380: 15تا24)
در نظام طايفه اي ، متنفذان قوم مقام سروري طبيعي وخانوادگي دارند واساساً فردي از آنان به لحاظ داشتن خصلت هاي خاص ويا حتي نوعي انتخاب طبيعي ، براساس آن خصلت ها ،نقش ضعيفي از يك حاكم سياسي را ايفا مي كند .
افراد قبيله براي حفظ خود بايد از يك سلسله مقررّات ويژه تبعيت مي كردند، در آن ميان عصبيت صفت ويژه افراد قبيله بود و منظور ازآن طرفداري وحمايت شديد افراد قبيله از يكديگر است، به طوري كه هر فرد از حمايت بي چون وچراي قبيله خود برخوردار بود .لذا ساختار اجتماعي ایل بختیاری نيز بر اساس نظام طايفه اي وقبيله اي استوار بود از جمله مباني اقتدار و نفوذ خوانین، حمايت ايلات ها و طوايف مختلف بختیاری،از آنان بود .
مطالعات باستان شناسی حیات مستمر گروه های انسانی در زاگرس میانی را از سی هزار سال پیش تا به امروز تأیید می کند .منابع فراوان آب و غذا از قبیل :رودخانه، چشمه سارها ،جنگل ودرختان میوه ی وحشی، گیاهان خوراکی ،شکارگاهها واراضی مستعد کشاورزی در حاشیه رودخانه ها ،پایین دست چشمه ها و جویبارها و بارندگی مناسب موجب گردید تا منطقه از هزاران سال پیش به عنوان کانونی مستعد برای تجمع و استقرار گروه های انسانی در آید .
خصلت اجتماعی انسان ،به علاوه نیاز وی به تعامل وهمکاری و مقابله با خطرات و تهدیدات او را به سوی زندگی گروهی وقبیله ای سوق داد .ضعف قدرت مرکزی در اداره مناطق وناتوانی در برقراری امنیت ،گروه های انسانی را به همبستگی بیشتر فرا می خواند.زندگی کوچ نشینی به شدت به مرتع وچراگاه وابسته است.كوچندگان از یک سو باید قلمرو خود را حفظ کنند واز سوی دیگر برای رسیدن به آن در ییلاق وقشلاق با خطراتی مواجه بودند. عبورازقلمرو دیگران،برخورد باطوایف وتیره ها درایل راه ها می توانست به جنگ ونزاع منتهی شود.عبور از گردنه های صعب العبور و رودخانه های خروشان ومسایلی از این قبیل همبستگی گروهی را می طلبید تا بتوانند باتهدیدات،سختی ها و خطرات آن مقابله کنند .همه این ها عواملی بودند که سازماندهی وانسجام خاصی به قبایل وطوایف می بخشد و روابط اجتماعی عمیق ومستحکمی بین اعضاء بوجود می آورد وسرنوشت آنان را به هم گره می زد .
در جامعه ایلی فرد به شدت به گروه وجمع متکی است .طایفه منافع فردرا تضمین می کند .افراد برای حفظ منافع ،قلمرو وتامین امنیت گروه های منسجم ونظام یافته ای را بوجود آوردند با ادغام گروه های کوچک، گروه بزرگ تر با جمعیت بیشتری شکل گرفت که به تبع از قدرت بیشتری نیز برخوردار بود و می توانست موازنه قدرتی بوجود آورد که از یکسو امنیت بیشتر واز سوی دیگر خودداری طوایف از ورود به یک جنگ تمام عیار را به دنبال داشت .روسای طوایف وتیره ها نیز در شکل گیری سازمان اجتماعی طوایف نقش ویژه ای دارند .شخصیت ونفوذ آنان در میزان هم گرایی وانسجام اعضای طایفه بسیار مؤثر است،یکپارچگی بیشتر طایفه باعث فزونی قدرت محلی آن می شود وهر چه طایفه قدرت بیشتر کسب کند،دامنه نفوذ روسا بیشتر می شود.
روسا هم تمایل شدید دارند تا طایفه از انسجام درونی ویکپارچگی برخوردار باشد وهم با طوایف دیگر پیوند برقرار کنند .زیرا گسترش ائتلاف ونزدیکی طوایف نه تنها تضادهارا کمتر بلکه طایفه حامیان بیشتری پیدا می کند.نظام خویشاوندی پدرتباری بختیاری ها نیز عامل دیگری است که ساختار اجتماعی خاص جامعه ایلی را شکل می دهد .این ساختار طی صدها سال به تدریج تکوین وبه شکل حكومت محلي اتابكان لر بزرگ پديدار گشت و بعد از فروپاشي اتابكان هم تا دوره ی رضاشاه ادامه پيدا كرد.1
درمتون تاریخی و جغرافیایی مانند تاریخ طبری ، صوره الارض ابن حوقل ، تاریخ یعقوبی ، و التنبیه و الاشراف مسعودی وبسیاری از منابع دیگر ،به سکونت طوایف کرد،لر،چادرنشین و کوه نشین در زاگرس میانی اشاره شده است.(ابن حوقل،1366: 29)و (یعقوبی،1356: 50و51) و(مسعودی،1365: 84) وحکایت از آن دارد که زندگی ایلی وساختار اجتماعی آن در این مناطق متداول بوده است . «حمدالله مستوفی» به وضوح به طوایفی اشاره می کند که در این منطقه اسکان یافته اند که هنوز با همان نام شناخته می شوند .
ايل بختياري يكي از ايلات مهم و مقتدر جنوب ايران بوده است كه در طول تاريخ خود، فراز و فرود بسياري داشته و نقش به سزايي در تاريخ ايران و تحولات اين كشور ايفا نموده است . ساختار اجتماعي سياسي بختياري ها از الگوي خاصي پيروي نموده است و در طول تاريخِ دچار تغيير گرديده است ، قدرت در بختياري برخلاف جوامع عشايري ديگر از سطوح ولايه هاي مختلفي تشكيل شده بود.ساختار تيره اي بختياري را، كه از كوچكترين جزء يعني خانواده يا بهون(سياه چادر) تا بزرگترين آن يعني شاخه (لنگ) را دربر مي گرفت خود به خود باعث تفرق و پراكندگي قدرت مي گرديد به هنگامي كه همه اين اجزاء با يكديگرمتحد و يكپارچه مي شدند تشكيل ايل یا اتحاديه ايلي را مي دادند .
اگرچه در گذشته خوانين در رأس ساختار سياسي و كلانتران ، كدخدايان و ريش سفيدان به ترتيب بعد از آن ها قرار داشتند، اما با قدرت گرفتن دولت مركزي و گسترش پاسگاه هاي نظامي به تدريج از قدرت خوانين كاسته شد و ساختار سياسي بختياري ها دچار تغيير گرديد، به طوري كه امروز خوانين در ساختار قدرت بختياري ها جايگاهي ندارند.
اينكه ساختار قدرت سياسي و اجتماعي در گذشته جامعه بختياري چگونه بوده ودر طول زمان چه تغييراتي داشته است و عوامل اين تغييرات چه بوده اند؟ مسأله اي است كه در اين مقاله مورد بررسي و تحقيق قرار گرفته است .و هدف از اين پژوهش« بررسي تحلیلی ساختار قدرت در ايل بختياري» از قاجاريه تا انقلاب اسلامي است، اين مقاله با روشي توصيفي و تحليلي بر پايه منابع كتابخانه اي درصدد پاسخ گويي به اين مسأله است و پس از ارزيابي داده هاي تاريخي و تجزيه و تحليل آنان به سازماندهي و استنتاج از آن پرداخته است.
لر بزرگ نامی است تاریخی برای کهگلویه و بختیاری. لرستان مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد؛ لر بزرگ و لر کوچک و بین مساکن لر بزرگ و شیراز ناحیه لرنشین ثالثی نیز وجود داشت که شولستان میگفتند. بجای شولستان امروز ممسنی و بجای لر بزرگ کوه گیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم. و البته یک نظر دیگر هم جود دارد ولی کمی نسبت به نظر اول ضعیف تر است که :
در قرن سوم هـ.ق فرمانروایی بر لرها حکومت می کرده که نامی از او در دسترس نیست. او ولایت وسیع و عریض لرستان را بین دو فرزندش بدر و منصور تقسیم می کند. بدر برادر بزرگتر بر قسمت شرقی لرستان و منصور برادر کوچکتر بر قسمت غربی لرستان حکومت می کرده. از این زمان به بعد قلمرو حکومتی برادر بزرگتر را لر بزرگ و قلمرو حکومتی برادر کوچکتر را لر کوچک خواندند. زیرا قلمرو لر بزرگ هم دارای وسعت بیشتری بود و هم برادر بزرگتر بر آن حکومت می کرد. مرز بین این دو قلمرو را شاخه رودخانه دز تشکیل می داد. با جدا شدن این دو منطقه لر نشین احشام و ابواب جمعی دو برادر که تا آن زمان مشترک بود از هم جدا گردید و هر کدام در قلمرو خود دارای حکومت مستقلی گردیدند که به اتابکان لر بزرگ و لر کوچک شهرت یافتند.
مردمان میهه نیز از بختیاری های اصیل هستند که به نظر می رسد از سمت خوزستان در روزگاران گذشته به این منطقه مهاجرت کرده اند و از شاخه ی هفت لنگ می باشند که خود هفت لنگ همه شاخه های زیادی دارد که یکی از این شاخه ها ایل بابادی است و یکی از شاخه های ایل بابادی احمد محمودی است که مردمان میهه از این طایفه اند.
مردم بختیاری که در استان چهارمحال و بختیاری زندگی میکنند، خود به دو دسته هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم میشوند. ایل بختیاریقشلاق را در خوزستان و ییلاق را در چهارمحال و بختیاری میگذراند.براساس سنتی که در ایل وجود داشتهاست، گردش حکومت بهوسیله مالیات سرانهای بودهاست که از دامداران میگرفتند و اقتصادِ حکومت خان ها براساس همین مالیات بود. این مالیات بر اساس میزان تولید فرآوردههای دامی به نوع مراتع و وسعت آن و شمار دام و شمار نفراتی که در ایل قدرت کارایی در امر تولید دام و پرورش آن را داشتهاند، بستگی داشتهاست. همه بختیاری از لحاظ گرفتن مالیات به دو بخش تقسیم میشد:
از یک بخش که دام زیادتر و مراتع بهتر داشتهاند مالیات بیشتری دریافت میشد و از بخش دیگر مالیاتِ کمتر. واحد گرفتن مالیاتِ دامی در ایل، بر حسب مادیان تعیین میشد. برای هر راس مادیان، سالانه مقداری پول از ۱۰ ریال تا ۳۰ ریال به معیار آن زمان دریافت میکردند. جدول اخذ مالیات به شرح زیر بودهاست:
۴راس گاو = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات
۴راس خر = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات
۱راس مادیان = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات
چون یک راس مادیان برابر واحد گرفتن مالیات دامی به معنی چهارلنگ محسوب میشده، افراد این منطقه که مشمول پرداخت این نوع مالیات بودند به چهار لنگ معروف شدند. گروه دیگر که قدرت مالی بیشتر داشتند همین مقدار مالیات را به اندازه هفت لنگ مادیان میدادهاند یعنی دوراس مادیان(هشت لنگ) منهای یک لنگه یعنی هفت لنگ مادیان میدادهاند . روی این اصل مردم این منطقه به نام هفت لنگ معروف شدند. جدول زیر این طبقه بندی را نشان میدهد:
۷راس گاو = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات
۷راس خر = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات
۱راس مادیان + سه لنگ مادیان = ۷لنگ مادیان = ۱۰ ریال مالیات
در مورد همین مالیات گرفتن، خانها به دلایل سیاسی در خود ایل و نزدیکی و دوری طایفهها به خانها، بین طوایف فرق میگذاشتند و به بعضیها امتیازاتی میدادند. گرفتن مالیات توسط کلانتران ایل انجام میگرفت و درعوض خود این کلانتران از پرداخت مالیات معاف بودند.
نا به گفته ی اکثر مورخین بختیاری ها تا زمان صفویان به لر بزرگ نامیده می شدند و واژه ی بختیار در دوره صفویان به آنها اطلاق شده است.این کلمه نخستین بار به عنوان شهرت و نام خانوادگي ميرجهانگيرخان آستركي بكار رفته است(سركردگان و روساي لُر بزرگ در روزگار صفويه ، بزرگان و خوانين آستركي بوده اند میر جهانگیر خان آسترکی نیز از این سرکردگان بوده که نام نیای خویش یعنی بختیار را برای شهرت خانوادگی خود برگزید). البته در این زمینه نظرات دیگری نیز وجود دارد. بختیار در معنی واژه به معنی کسی است که بخت و اقبال با او یار همراه شده است این واژه در دوران صفویه به کسانی اطلاق می شده است که از مرتعی به مرتع دیگر کوچ می کردند.این احتمال هم ممکن است درست باشد که در آن زمان به رهبر و سرکرده ای که او را (بخت یار) می دانسته اند اطلاق شده است.